کی فکرشو میکرد قراره قصه بهشت من و تو این طوری رقم بخوره عزیز تو با نبودنت تو این دنیا و من با بودن قصه قشنگی رو میسازیم که برای قیامت دلنشیه کسی تو بین ساعت 8 تا 11 شب چه حجمه سنگینی رو تحمل کردی رضایت بر نبودن
ابل قصه نبودنت تو وادی جوونی خیلی برام سخته مردم درباره جوون مرگی خیلی حرفا میگن
ابل هر وقت یاد روزهای کلاس می افتم دلم ی جای دیگه میره
عزیز اونقدر مهرت به دل حضرت مهدی افتاد که من و وادار کرد تا نسخه ی شفاعت رو برای بهشت سوم بنویسم و منتظر خدا بمونم تا ببینم اون ارزویی که در دنیای خودم دارم رو برااورده می کنه یا نه